یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۸

باز آهنگ عزا از همه جا ميشنوم.

سلام.
1.محرم رسيده و نحوه مواجهه افراد مختلف با آن مختلف است . صرف نظر از اينكه ماهيت محرم از نظر تاريخي چيست و چرايي برپايي مراسم سنتي و غير سنتي حول آن چقدر مهم يا حقيقي است ؛ محرم فرصت خوبيست كه در كنار طبل و سنج و شلوغي هاي پر هياهو ؛ آنانكه در دل دسته جات سنتي جذابيت كافي نمي يابند ؛ زماني را براي انديشيدن به محرم و آنچه كه محرم را محور فعاليت بخش بزرگي از جامعه ايراني كرده است اختصاص دهند . محرم بازگويي دوباره داستان ايستادن در برابر زور و ستتا آنجا كه زندگي به عنوان شيرين ترين سرمايه و خانواده به عنوان مهمترين عامل تداوم و بقا را براي گريزاز ستم و زور مي توان وانهاد و جان را رهانيد . سخن در اين بارهزياد است و دردسر سخن گفتن از امام حسين در اين روزها زيادتر ! تنها اشاره كنم كه اين روزها سخنراني هاي شريعتي در اين مورد را گوش ميدهم . سايتي كه سخنراني هاي شريعتي را ارايه ميكند ( البته رايگان مي شود دانلود كرد ) آدرسش اينه :
http://mohsen6558.parsaspace.com/sound.htm
2. فردا شب شب يلداست . سردترين و تاريكترين و دراز ترين شب سال . مردم ايران با چيدن ميوه هاي سرخ فام كه نشان از خورشيد دارند سياهي و تاريكي را با شب زنده داري از تاريخ و جغرافياي خود مي رانند .اما ايكاش اين اسطوره را با آگاهي بياميزند . خوردن و نوشيدن و خنديدن و ... همه حالاتيست كه ميتواند فارغ از آگاهي باشد . اگر چه آگاهانه بودن يا نبودنشان هيچ خوبي و بدي خاصي شايد نداشته باشد . اما يلدايي كه با شاهنامه يا گلستان يا مثنوي حتا اگر شده براي 5 دقيقه آميخته شود كجا و خوردن و نوشيدن كودكانه كجا ؟ يلداي ايراني بايد با ادبيات ايراني در هم آميزد تا به راستي مردم سياهي و تاريكي جهل و فقر و تيره بختي را برانند كه تا بهار سبز بتوان با چشماني تيز بين و آگاه و بيدار انتظار كشيد . در غير اين صورت فرداي يلدا فردايي متفاوت نيست و ادامه فردا صبح هاي كاري و ملال آور است .
3.يكي از بچه ها توي كامنتي نوشته احساس مي كند گويي گلويم در حال فشرده شدن است . راستي مگر گلوي شما اين طور نيست ؟
4. هر كس بد ما به خلق گويد
ما چهره زغم نمي خراشيم
ما خوبي او به خلق گوييم
تا هر دو دروغ گفته باشيم .
اين هم هديه براي آن دانشجويي كه تا توان داشت سعايت و بدگويي مرا ميبكرد و حالا هم وقتي مي گويد استاد به ياد جواب پس دادن هايي مي افتم كه دروغ هاي او بنيان مي نهاد .

برچسب‌ها: ,

9 نظر:

در ۹:۲۶ قبل‌ازظهر, Anonymous يسنا گفت...

نازم آن آموزگاري را كه در يك نصف روز/دانش آموزان عالم را همه دانا كند

ابتدا قانون آزادي نويسد بر زمين/ وانگهي با خون هفتاد و دو تن امضاء كند
سلام :
خسته نباشيد استاد خيلي نوشته هاتون جالب بود راستي خيلي وقته به وبلاگم سر نزديد و برام كامنت نگذاشتيد

 
در ۱۰:۵۲ قبل‌ازظهر, Anonymous طاهره عزيزي گفت...

سلام :
استاد خسته نباشيد

 
در ۱:۰۵ بعدازظهر, Anonymous بهی گفت...

سلام استاد عزیزم دیروز از فرط ناراحتی نوشتم مصیبت الان که آروم ترشدم میبینم آیت الاه حتی بامرگش هم برای ما بابرکت بود دیروز مصاحبه اختصاص بی بی سی فارسی رو که دوسال قبل یکی ازشاگردان آیت الاه باایشان انجام داده بود دیدم واقعا برای اولین باردرزندگیم برای یک آخوند وروحانی اشک درچشمان حدقه بست وبه نوعی برای شخص خودم متاسف شدم که چرا انسانی به این بزرگی را زودترنشناخته بودم البته نمی گویم شناخت کامل ولی به قدری شیفته ایشان شدم که دلم میخواست لااقل برای اولین باربه قم بروم درعزایش گریه نکنم!!!!!!!!!!!!!!!

 
در ۱۱:۰۳ قبل‌ازظهر, Anonymous ارشادی گفت...

تو یعنی چتری از احساس برای قلب بارانی

تو یعنی پیک ازادی برای روح زندانی



کاش میشد باز هم در کلاسهایت راستی یاد گرفت
یاکه از نگاهت ازادگی یاد گرفت

کاش...

 
در ۱۲:۰۰ قبل‌ازظهر, Anonymous بهی(بهادر) گفت...

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

 
در ۱۰:۴۹ قبل‌ازظهر, Anonymous ارشادی گفت...

سلام
استاد دلم خیلی براتون تنگ شده کاش میشد بازم استادم باشید ازاول این ترم میخواستم انصراف بدم ولی خانوادم نمیزارن حتاهنوز شهریه دانشگاه رو واریز نکردم تا شاید راضی شون کنم این ترم هیچ شوقی برا درس خوندن ندارم بی انضباط شدم همه کلاسارو با تاخیر میرم سر کلاسا شلوغم توجهی به درس ندارم ازطرفی هم دلم نمیاد دل خانواده رو بشکنم چون از جونشون برام مایه میزارن نمیدونم چی میشه...استاد گریم گرفته این وقایع اخیرم که...درکل من خیلی اظهار نظر نمیکنم مخصوصن توسیاست ولی حالم گرفته استاد لطفن اگه شد راهنماییم کنید مرسی ببخشید سرتون رو درد اوردم

 
در ۹:۰۳ بعدازظهر, Anonymous سعید کرمی گفت...

سلام-یادم میاد حدود 10-11 سال پیش بود که اداره ارشاد شهرستان صحنه یه دوره خبر نگاری وروزنامه نگاری برگزار کرد یه استادی داشتیم به اسم ابوالفتحی بعد از این همه سال یه سری از گفته هاش توی مغرمه و طرح زیبای کارت ویزیتش هنوز توی ذهنم.امشب اتفاقی سایتهای عکاسی عکاسان کرمانشاهی رو مرور میکردم که چشمم نام ابوالفتحی افتاد امیدوار شدم خودش باشه-حالا که من حدود 10 ساله از شهرم دور شدم والان توی همدان ساکنم برام خاطرات خوش اون زمان به خوشی مرور شد-البته امیدوارم همونی باشه که میخواستم اما اگه هم نبود ضرر نکردم چون از اینجا بودن خوشحالم.چاکریم-

 
در ۲:۲۴ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

سلام استاد

منتظر حضوردوباره شما در وبم هستم

صحرایی

 
در ۱۲:۱۹ بعدازظهر, Anonymous شهره کرمی زند گفت...

سلام استاد خسته نباشید تحقیقم در وبلاگم آماده هست ممنون میشم مطالعه کنید/
www.shkarami.blogfa.com

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی