this is X
There is no way that we change the world! but atleast, we could change ourselves. Now we have our own world and a special window which opens to a beautifull beautifull world! the place that people respect each other based on virtual valuse not the amount of cash in their pocket. Isn\'t it enough dear?
برچسبها: آموزنده
11 نظر:
دگر پروانه بال وپر ندارد
نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها به خون دل نویسید
که قرآن علی(ع)کوثر ندارد
سلام.
روز ارتباطات و روابط عمومی مبارک
هااااااااااااا استاد اینی که الان اینجا نوشتی یعنی چهههه
ما حوصله معنی نوداریم
سلام استاد
ب7 ارديبهشت سالروز ارتباطات وروابط عمومي برشما كه درارتباط با دانشجويانتان موفق بوده ايد برشما مبارك باد
فراخوان مهم
وبلاگ گروهی
تقریبا یک روزبعداز روزجهانی روابط عمومی ایده ایی که مدتهاست در ذهنم است کلید میزنم یک وبلاگ تخصصی در رابطه با رشتمون ساختم که میخوام به صورت گروهی با جمعی از بروبچ خلاق رشته روابط عمومی دانشگاه علمی کاربردی کرمانشاه فعالیت کنیم البته هنوز اعضا مشخص ولی امیدوارم یک وبلاگ گروهی خوب را بندازیم هرکی هست تو همین بیاد به آدرس این وبلاگ و اعلام آمادگی کنه
ravabt89.blogfa.com
salam ostad roz ertebatat bar soma mobarakke
داسلام استاد ببخشيد:لطفي بفرماييد.
ستان کتاب آنقدر پیچیده است که حتی خلاصه داستان هم برای
خودش یک کتاب مستقل می شود !
» اطلاعاتی کلی درباره سبک و داستان کتاب :
صد سال تنهایی (به اسپانیایی: Cien años de soledad) نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده است که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود. داستان از زبان سوم شخص حکایت میشود. سبک این رمان رئالیسم جادویی است.
مارکز با نوشتن از کولیها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آنها می پردازد و شگفتی های مربوط به حضور آنها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس می دهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ می دهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید.
ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت های داستان به جادویی شدن روایت ها می افزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمده اند توسط افراد ناشناس از طربق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچه ها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است.
شخصیت اورسولا و پیلار ترنرا از بقیه افراد خانواده تفاوت دارد زیرا این دو نفر با حس ششم خود و گرفتن فال ورق می توانند آینده افراد را پیش بینی کنند. بعد از مرگ اورسولا این فرناندا دل کارپیو است که کنترل زندگی افراد خانواده را برعهده می گیرد و نظراتش را بر آنها تحمیل می کند. چون او از ارتباط دخترش رناتا رمدیوس با مائوریسیا بابیلونیا ناراضی ست و نمی خواهد مردم دهکده در جریان رابطه آن دو قرار بگیرند مرگ آن جوان را سبب می شود و دخترش را به یک صومعه پیش عده ای راهبه می فرستد تا در آنجا تا پایان عمرش بماند. وقتی راهبه ای به خانه فرناندا می آید و نوه او که فرزند رناتا و مائوریسیا است را با خود می آورد با وجود آن که فرناندا در ابتدا قصد کشتن آن کودک را دارد اما از فکر خود منصرف می شود و آن بچه در آن خانه بزرگ می شود.
این کتاب چندین بار توسط مترجمان گوناگون به فارسی ترجمه شدهاست که معروفترین آنها ترجمه بهمن فرزانه است، که البته از روی نسخه اسپانیولی (زبان اصلی) آن نیست.
ز زمان بی روح است , بدون هیچ حرکتی
نم نمی خواهم بایستد گاه و بی گاه
ر رویا, بی حادثه است و نا مفهوم
و رو یای خواب تو به شیرینی فهم است
چ چشمهایم پر از حرف است اماضعيف شده.....
س سلام استاد
سلام استاد:چكيده كتاب برباد رفته نوشته :مارگارت ميشل
درسه جمله /عشق -گذشت وفداكاري براي هدفي بزرگ وعظيم.
اسكارلت (نقش اصلي در فيلم وكتاب را دارد)اسكارلت عاشق زمين اباواجدادخويش است وبخاطرآن چه رنجها وشكنجه هايي راتحمل كردتاشايد پايداربماند."خودرا به هزارآب وآتش زد ازجمله خورامعشوقه مردي هوسران وناسالم(رت باتلر) نشان داد"بعنوان عشق مجازي "امااوعاشق زمين وملك آبا واجدادي خود بود .
ميتوان آموخت كه :براي هدف بزرگ بايستي ازجهاد ومبارزه كوتاهي نكردو...
سلام استاد:چكيده اي از كتاب وفيلم كيمياگر .ن.شته پائلو كوئليو.
یکی از ترانههایی که پائولو کوئلیو سروده است:
من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم.
روزی، درخیابان، درشهر،
پیرمردی را دیدم، نشسته برزمین،
کاسهی گدایی درپیش، ویولونی در دست،
رهگذران باز میماندند تا بشنوند،
پیرمرد سکههارا میپذیرفت، سپاس میگفت،
و آهنگی سرمیداد،
و داستانی میسرود،
که کمابیش چنین بود:
من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم
و دراین دنیا هیچ چیز نیست
که قبلا نشناخته باشم.
« پائولو کوئلیو Paulo Coelho »
در یکی از تلخ ترین لحظه های تصلیب دزدی می فهمد کسی که کنارش میمیرد پسر خداست.می گوید:مولا آنگاه که به ملکوت خود درآیی مرا به یاد آور.عیسی پاسخ میدهد:هرآنینه امروز با من در فردوس خواهی بود .و یک راهزن به نخستین قدیس کلیسای کاتولیک تبدیل شد.دیماس قدیس .هنوز نمیدانیم دیماس برای چه به مرگ محکوم شد.در کتاب مقدس چنان آمده که او به گناهانش اعتراف کرده و گفته به خاطر جنایاتی که انجام داده محکوم به مرگ شده است.فرض کنیم که چنین اعمال شریرانه ای انجام داده باشد که برای مصلوب کردنش کافی باشد؛با این وجود در واپسین دقائق زندگیش حرکتی حاصل از ایمان سعادتمندش می کند.هر گاه به هر دلیلی خود را از داشتن یک زندگی روحانی عاجز یابیم میتوانیم این مثال را به یاد آوریم.
سلام استاد‘لطفا" سري به وبلاگ من بزنيد.
ل
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی