يك پايان ، يك آغاز

سلام . روز سه شنبه آخرين كلاس من با بچه هاي كارداني روابط عمومي پايان يافت . هر چه ميتوانستم و ميدانستم و لازم بود گفتم . طي چند ترمي كه با آنها كلاس داشتم كوشيدم شرافتمندانه چيزي كم نگذارم . هر چه توان داشتم سر كلاس بردم تا آنها بيشتر بدانند . هر فرصتي براي ديدن و خواندن و شنيدن و آموختن و توانمند شدنشان براي حركتي شتابان تر به سوي كاميابي غنيمت دانستم . شايد بعضي از آنها در اين راه به مرارت افتادند و عده اي به گمان خود مرا فريفتند و از انجام تكاليفشان شانه خالي كردند و ... اما من خالصانه كوشيدم . از وقت و زمان زندگي شخصي و خانوادگيم زدم تا مسووليت انساني و اجتماعيم به عنوان معلم را پاس بدارم . امروز كه به پشت سرم نگاه ميكنم ميبينم كه ميزان مطالعه و مشاهده ايشان را افزودم . فيلم ديدند . با توانمندي هاي اينترنت براي استفاده يا توليد محتوا آشنا شدند و .... . خدا را شكر.