چهارشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۹

در باب موسيقي و سراج و كرمانشا

ایلنا: آنها كه راه را براي حضور جوانان و تخليه انرژي آنها مي‌بندند آيا فكر كرده‌اند كه بين موسيقي، كراك و هرويين و شيشه كدام خطرناك است؟!
اين جمله‌اي بود كه حسين دهلوي در گفتگوي خود با ايلنا بر آن تاكيد كرد و افزود: آيا غير از اين است كه جوان‌ها براي تخليه انرژي به سمت مواد مخدر مي‌روند پس چرا بايد موسيقي را به عنوان يك كار هنري از آنها دريغ كرد؟!
حسين دهلوي در گفتگو با خبرنگار ايلنا اضافه كرد: هم‌اكنون اوضاع كاملا نابسامان شده است‎؛ به‌گونه‌اي كه بي‌سوادها جاي باسوادها را گرفته و بي‌فرهنگ‌ها جانشين بافرهنگ‌ها شده‌اند.
وي افزود: متاسفانه در شرايط سياسي نابسامان امروز؛ خارجي‌ها به كشور ما به چشم تروريست نگاه مي‌كنند و سعي دارند اين نگاه غيرواقعي خود را در جهان بسط دهند. آنها سعي دارند بقبولانند كه ديگر يادي از آن ايران زرخيز و باعظمت نيست.
آهنگساز اپراي بيژن و منيژه خاطرنشان كرد: متوليان فرهنگي كه بايد حساسيت شرايط امروز را درك كنند؛ شناخت درستي از مسايل فرهنگي ايران ندارند كه بخواهند براي آن برنامه‌ريزي كلان و خرد انجام دهند.
به‌گفته دهلوي، نتيجه برنامه‌ريزي‌هاي غلط مديران، همين اوضاع نابسامان موسيقي درحال حاضر است كه در آن جلوي موسيقي ايراني و كلاسيك گرفته مي‌شود و راه براي موسيقي بي‌مايه پاپ باز مي‌شود.
وي با انتقاد از لغو بعضي از كنسرت‌ها در شهرستان‌هاي مختلف، خواستار حمايت مردم از موسيقي فرهنگي شد و اظهار داشت: شايد براي بعضي‌ها نبود يك نسل بي‌هويت خوشايند باشد، اما ما بايد خودمان هواي فرهنگ و ذهن فرزندان‌مان را داشته باشيم.
اين آهنگساز در ادامه سخنان خود گفت: تهران با 14ميليون جمعيت كه به اندازه جمعيت بسياري از كشورهاي اروپايي است؛ هنوز يك سالن درخور هنر موسيقي ندارد و سالن‌هاي همايش‌ها و سوله‌هاي ورزشي براي اجراي كنسرت تدارك ديده مي‌شوند.
وي افزود: آنها كه راه را براي حضور جوانان و تخليه انرژي آنها مي‌بندند؛ آيا به اين فكر كرده‌اند كه بين موسيقي، كراك و هرويين و شيشه كدام خطرناك است و آيا غير از اين است كه جوان‌ها براي تخليه انرژي به سمت مواد مخدر مي‌روند و اين بلا، يك نسل و يك جامعه را ريشه‌كن مي‌كند پس بايد فكري براي فرهنگ و هنر جوان‌ها كرد؟!

برچسب‌ها:

16 نظر:

در ۷:۱۹ قبل‌ازظهر, Anonymous يسنا گفت...

با تو از كدام سقوط حرف بزنم؟!
از كدام تحمل ، از كدام صبوري ؟!
بگو راهي نيست تا رهايي
تا نجات واژه هايم از اسارت عشق
بگو راهي نيست تا
چشمهاي حادثه سازت وشفاي قلب راه نشينم

 
در ۷:۲۱ قبل‌ازظهر, Anonymous يسنا گفت...

برادرم از گرسنگي مرد در عذايش قبيله ام گوسفندها سر بريدند

 
در ۱۲:۴۲ بعدازظهر, Anonymous لطفی گفت...

سلام به استاد خوبم


مطلب جالبیه!
دلم براتون تنگ شده امیدوارم به زودی شماروببینم

دعای گوی خیر شما

 
در ۱۲:۱۵ بعدازظهر, Anonymous محدثه گفت...

عشق یعنی دستانم مال تو
چشمان خسته ام دنبال تو
عشق یعنی ما طرفدار همیم
دوستدار هم گرفتار همیم

___________________$$$$$$_____$$$___$$$$$$$
___________________$$$_$$$$___$$$__$$$$____$
___________________$____$$$$_$$$$_$$$
_______________________$$$$$$$$$$$$$$
_______________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
____________________$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$
..____________@ __$$____$$$$_$$$_$$$__$$$$$
_________€€€€€€€€$____$$$$___$$__$$$$___$$$
______€€€€€€€€€€€€€€__$$$_____$$___$$$____$$
____€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$$___$$$____$
___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$____$$$
__€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$_____$$$____$$
_€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€____ __$$$____$
€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€______$$$
$$$___$$$___$$$___$$$___$$$_____$$$
_°_____°______°_____°_____°_____ _$$$
_____________€__________________$$$
_____________€__________________$$$
____€_________________$$$$
_____________€._______________$$$$$
_____________€..____________ $$$$$$$$
____________€€€€€€€._..-♥*°*♥-.._ ~~~*°*~~~
~~~ _..-♥*°*♥-..~~~~ _..-♥*°*♥-.._
_..-♥*°*♥-..__..-♥*°*♥-.

 
در ۹:۳۵ بعدازظهر, Anonymous بهادر گفت...

تنها مَرد
در آوار خونين گرگ و ميش

ديگر گونه مردی آنک

که خاک را سبز می خواست و عشق را شايستهء زيباترين زنان

که اينش به نظر هديتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشايد

چه مردی ...

........... چه مردی که می گفت :

...........................قلب را شايسته تر آن که به هفت شمشير عشق در خون نشيند

................................ و گلو را بايسته تر آن که زيباترين نام ها را بگويد

و شيرآهن کوه مردی از اينگونه عاشق

........................ميدان خونين سرنوشت به پاشنه ی آشيل درنوشت

رويينه تنی که راز مرگش

.................. اندوه عشق و غم تنهايی بود

آه اسفنديار مغموم ....

....................... تو را آن به که چشم فرو پوشيده باشی

 
در ۱۲:۱۵ بعدازظهر, Anonymous رامشی گفت...

با سلام
به نظر من این اعمال باعث رکود و نابودی استان شده در سایر استانها به راحتی کنسرت ونمایشگاه برگزار می شود در استانهای اصفهان .تهران .شیراز برای برگزاری این گونه کنسرت ها گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند ولی در این استان برای رانندن افراد هنرمند گوی سبقت را از هم می گیرند پس با این گونه اعمال افراد هنرمند و دستوار هنرازشهر و استان کوچ کرده و این استان همچنان عقب مانده می ماند

 
در ۱۲:۳۴ قبل‌ازظهر, Anonymous محدثه گفت...

قفسم را مشکن
تو مکن آزادم
گر رهایم سازی
به خدا خواهم مرد
من به زنجیر تو عادت دارم
بار ها در پی این فکرکه در قلب توأم
با تو احساس سعادت کردم
به خدا خوش بختم

 
در ۱۲:۳۵ قبل‌ازظهر, Anonymous محدثه گفت...

کوه کندن گر نباشد پيشه ام
بويي از فرهاد دارد تيشه ام


سلام استاد

شب بخیر

امیدوارم ترم جدید یکی از اساتید ثابت ما باشید

 
در ۱۰:۱۵ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

خسته شدیم ازاین همه تضاد درگفتار وکردارو.....والا جوانان ایرانی بدبختند،فقط می شنوند اینکارونکن ،اون کارونکن ...اینوبخور، اونو نخور...اینو بپوش، اونو نپوش ...اینجا برو ، اونجانرو...و نتیجه ...بیا وببین . بی هویتی ، بی شخصیتی،افسردگی،ناهنجاری،اعتیاد،فراروفراروفرار.... من که سیاستمدارنیستم حتماًاینکارها بنفع جامعه ایرانی وآینده سازان این مملکت قدر قدرت است.....

 
در ۱۲:۴۹ بعدازظهر, Anonymous طاهره عزیزی گفت...

ر سلام استاد خسته نباشید .امیدوارم در سایه حضرت حق تندرست و سربلند باشید ./ استاد گرانقدر اگر فرصتی پیدا شد حتما به وبلاگ بنده هم سری بزنید مچکرم./

 
در ۱۱:۵۰ قبل‌ازظهر, Anonymous محدثه گفت...

اولین روز دبستان بازگرد


کودکی ها، شاد و خندان باز گرد


باز گرد ای خاطرات کودکی


بر سوار اسب های چوبکی


خاطرات کودکی زیباترند


یادگاران کهن مانده ترند


درسهای سال اول ساده بود


آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس


روبه مکار و دزد و چاپلوس


روز مهمانی کوکب خانم است


سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود


فیل نادانی برایش موش بود


با وجود سوز و سرمای شدید


ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم


ما پر از تصمیم کبری می شدیم


پاک کن هایی ز پاکی داشتیم


یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت


دوشمان از حلقه هایش درد داشت


گرمی دستانمان از آه بود


برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ


خش خش جاروی بابا روی برگ


همکلاسیهای من یادم کنید


باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسیهای درد و رنج و کار


بچه های جامه های وصله دار


بچه های دکه سیگار سرد


کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود


جمع بودن بود و تفریقی نبود


کاش می شد باز کوچک می شدیم


لا اقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش


یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر


یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من


بازگرد این خاطرات را خط بزن

 
در ۱:۴۶ بعدازظهر, Anonymous رامشی گفت...

با عرض سلام استاد درصورت امکان نگاهی به وبلاگ من انداخته و نظر خود را مرقوم فرمائید با تشکر رامشی

 
در ۸:۰۳ بعدازظهر, Anonymous شب نویس گفت...

یلام استاد

 
در ۱۰:۱۶ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

هنر خوار شد جادوی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند


شاگرد شما برومند

 
در ۱:۰۸ بعدازظهر, Anonymous طاهره عزیزی گفت...

ل سلام استاد گرانقدر خسته نباشید .طاهره عزیزی هستم پودمان آخر روابط عمومی اگر محبت بفرمائید سری هم به وبلاگ بنده بزنید./مچکرم سلامت و تندرست باشید

 
در ۴:۵۷ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

بره گم شه ؟

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی