چهارشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۹

نجس ترين چيز

گويند ( من نميگم ) روزي پادشاهي اين سوال برايش پيش مي آيد و مي خواهد بداند که نجس ترين چيزها در دنياي خاکي چيست. براي همين کار وزيرش را مامور ميکند که برود و اين نجس ترين نجس ترينها را پيدا کند و در صورتي که آنرا پيدا کند و يا هر کسي که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.
وزير هم عازم سفر مي شود و پس از يکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به اين نتيجه رسيد که با توجه به حرفها و صحبتهاي مردم بايد پاسخ همين مدفوع آدميزاد اشرف باشد.

عازم ديار خود مي شود در نزديکي هاي شهر چوپاني را مي بيند و به خود مي گويد بگذار از او هم سؤال کنم شايد جواب تازه اي داشت بعد از صحبت با چوپان، او به وزير مي گويد من جواب را مي دانم اما يک شرط دارد و وزير نشنيده شرط را مي پذيرد چوپان هم مي گويد تو بايد مدفوع خودت را بخوري وزير آنچنان عصباني مي شود که مي خواهد چوپان را بکشد ولي چوپان به او مي گويد تو مي تواني من را بکشي اما مطمئن باش پاسخي که پيدا کرده اي غلط است تو اين کار را بکن اگر جواب قانع کننده اي نشنيدي من را بکش.

خلاصه وزير به خاطر رسيدن به تاج و تخت هم که شده قبول مي کند و آن کار را انجام مي دهد سپس چوپان به او مي گويد: " کثيف ترين و نجس ترين چيزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدي آنچه را فکر مي کردي نجس ترين است بخوري" !!!!

+ نوشته شده در دوشنبه هفتم تیر 1389ساعت 1:23 توسط jagolani |

برچسب‌ها:

10 نظر:

در ۱۱:۱۹ قبل‌ازظهر, Anonymous afshar گفت...

سلام استاد خسته نباشيد:
وقتي واژه نامانوس وابستگي"به مسائل فاني" دردرون كسي جا شكل بگيرد تاابتذال او را نبرد رهايش نخواهد كرد0
به انچه" باقي وماندگار"است بايد انديشيد وبس.

























كرد

 
در ۱۱:۳۹ قبل‌ازظهر, Anonymous بهادر گفت...

از کرامات شیخ ما این است شیره را خورد و گفت شیرین است

 
در ۲:۲۳ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

dسلام

در فرودست اکنون،کفتری می میرد
در همان آبادی ، کوزه از آب تهی است
آب را گل کردند…
آن سپیدار بلند ، که فلان رود روان ، از کنارش میرفت ،
زرد و قامت کج و پژمرده شده ،
دگر آن درویش هم ،
دلش از اینهمه ناپاکی این آب روان،
بخروش آمده ، اما … خاموش است ،
تا مبادا که همان خشکه نان هم ز کفش بستانند،
در مصاف گل و لای ،
رود زیبا خجل است ،
گویی…
زشتی دو برابر کند این آب کنون

 
در ۲:۳۳ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

هر كه را باشد طمع، الكن شود
با طمع، كى چشم و دل روشن شود
صد حكايت بشنود مدهوش ِ حرص
در نيايد نكته‏اى در گوش حرص‏ (س.ر)

 
در ۱۱:۳۲ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

سلام استاد ابوالفتحی من عبدالله احمدی دانشجوی روابط عمومی هستم بدون تعارف حقیقتاًمطالب وبتان
عالی بود دست گلتان درد نکند به خاطر این مطالب های زیبایی که زحمت کشیده اید لطفاًاگه زحمتی نیست یه نگاهی به وب من بکنید parham58.blogfa.com

 
در ۱۱:۰۱ قبل‌ازظهر, Anonymous شهرام كاظمي گفت...

سلام استاد واقعا" مطلب جالبي بودمن سر كار اينو واسه بقيه همكارام خوندم همه لذت بردن .دست مريزاد ميگم

 
در ۱۱:۴۴ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

سلام استاد :
ب با تشكر از زحمات شما .انشاا00 موفق وسربلند باشيد.

 
در ۱۲:۲۷ قبل‌ازظهر, Anonymous ری را گفت...

خیلی جالب بود میدونید شما منو یاد چه شخصیت هالیوودی میندازید
داستین هافمن تو فیلم پاپیون

 
در ۹:۴۱ قبل‌ازظهر, Anonymous صادقی گفت...

سلام استاد بزرگم
از اینکه درس زندگی و انسان بودن را به شاگردت آموختی تا بی نهایت متشکرم،راهنمایم باش و مرا یاری کن

صادقی

 
در ۱:۱۹ بعدازظهر, Anonymous afshar گفت...

سلام ودرود براستاد ارجمندم

سه پند لقمان به پسرش

| روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .
می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی