پنجشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۹

گفتا ز كه ناليم

از ماست که بر دوغ
فوریه 15, 2010 بدست نسوان

سالها پیش در ایام دانشجویی یک ترم دانشگاه اصفهان مهمان بودم. شب چهار شنبه بود و من و هم اطاقی هام با خوشحالی رفتیم که سریال ارتش سری ببینیم که اون زمان تنها سریال خوبی بود که از سیمای ... پخش می شد. شاید موسیقی متن و بازی های زیبای آن را شما هنوز به یاد داشته باشید .
الغرض، وقتی وارد سالن خوابگاه شدیم در کمال تعجب دیدیم که جماعت دانشجو دارند کانال دیگری سریالی موسوم به ” طلاق” نگاه می کنند که یکی از محصولات ابکی و مبتذل صدا و سیمای خودمان بودو پرا از سلیطه بازی و گریه و بشقاب پرانی و وقتی ما رسیدیم مرد و زن سر هم داد می زدند که ننه ی تو چرا فلان حرف را زد و عمه خانوم چرا چادرش را باد داد و از این مزخرفات .
جمعیت حاضر در سالن هم محو این دیالوگ هنری بودند که دوست من در کمال خونسردی و با اطمینان رفت سمت تلویزیون و کانال را عوض کرد تا به خیال خودش همه با هم ارتش سری ببینیم که چشمتان روز بد نبیند .
ناگهان موج فریاد و اعتراض حاضرین بلند شد که بزن کانال یک!!!!و نزدیک بود چند عدد دم پایی بر فرق سرش فرود آید که زد کانال یک و تندی به انتهای سالن خزید.
مرد توی تلویزیون فریاد می زد: زنیکه بی ابرو طلاقت می دم!
و نفس از دخترهای توی سالن در نمی آمد و ما با سرشکستگی به اطاقمان برگشتیم
من همیشه از خودم می پرسیدم صدا و سیما این سریال های بی سر و ته و بی معنی را برای چه طیفی از شعور مخاطب می سازد. آن روز در آن سالن 300 نفری پاسخم را گرفتم . آن هم نه در میان جمعی از کار گران جاده ساوه. میان جمعی از دانشجویان گروه پزشکی کشورم.
آن اتفاق مرا از حماقتی عظیم بیرون آورد که بعد ها به اشکال مختلف ادامه پیدا کرد شاید فروش بی نظیر اخراجی های دو و سه و چهار و صف طویل ......, ...... هم در همان ردیف قابل تامل باشد .
راستش من از همآن روز فهمیدم که ما بی شمار نیستیم . ما گروه اندکی از یک جامعه ی بسیار عقب مانده ، متعصب و .... هستیم .جامعه ای بی قانون ، بی سواد ، خرافه گرا و به شدت بیمار.دست از شماتت این و آن بداریم و به خودمان نگاه کنیم که
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید، گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست.

22 نظر:

در ۱۱:۳۰ قبل‌ازظهر, Anonymous htahv گفت...

sسلام استاد ميدانم ناليدن فقط روحيه را نابود ميكند وبس امابه گفته دكترعنايتي كه داشته باشيم شايد....
ی
من اکنون احساس می کنم
بر تل خاکستری از همه آتش ها و امیدها و خواستن‌هایم
تنها مانده ام
و گرداگرد زمین خلوت را می‌نگرم
و اعماق آسمان ساکت را می‌نگرم
و خود را می‌نگرم
و در این نگریستن‌های همه دردناک و همه تلخ
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است
و هر لحظه صریح‌تر و کوبنده‌تر
که تو این جا چه می‌کنی؟
امروز به خود گفتم:
من احساس می‌کنم
که نشسته‌ام زمان را می‌نگرم که می‌گذرد
همین و همین!

 
در ۱۱:۳۴ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

سلام استاد بين كارهاي زياد وخسته كننده روزمره سعي ميكنم سري به وبلاگ شما بزنم تا خستگي را كمتر احساس كنم. ومتشكرم .

 
در ۱۲:۲۰ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

زسلام استاد
شب چراغی اگرم بود به بادش دادند
نکته های دل من را چه یادش دادند
ما بگفتیم که از جهل گریزان هستیم
نکته ای راچو بگفتم به بادم دادند
(که حقیقت بود آن)
با سپاس - واعظی

 
در ۱:۲۲ بعدازظهر, Anonymous عادل گفت...

با سلام و تقديم احترام
اين روايت تلخ شما سري دراز و عقبه اي نفرت انگيز دارد . اين جماعت كه متاسفانه در اكثريت هم هستند در طول تاريخ 400 سال گذشته لطمات فراواني به اين مرز و بوم زده اند كه تاسف آور تر آن اينست كه در همه اقشار حضور دارند حتي در قشر تحصيل كرده. با عرض پوزش جماعتي گوسفند وار بدون هيچ بينش و نگرشي . با هيجان زياد و هر لحظه به سمتي و در حال پيمان شكني با سمت ديگر . نفاق و دوروي تمام سلول هاي وجودشان را گرفته و جايي براي صداقت و زندگي بر اساس فهم و تعقل برايشان باقي نگذاشته . روزي در پي كلاه قرمزي و پسر خاله هستند ، شبي ديگر به دنبال يوسف در چاه افتاده ، زماني ديگر سريال هاي 90 قسمتي بي سر و ته شبكه 3 از طنز هاي لوده تا به ظاهر اجتماعي .همين ها هم لفظ زبانشان شده ديالوگ هاي مسخره اخراجي هاي دهنمكي اخراج شده از عالم انسانيت . آقاي كارگردان تا ديروز خودش شيشه سينما ها را مي شكست در دفاع از به ظاهر ارزش هاي كه آنها هم نخ نما شده . حالا شده كارگردان يكه تاز سينما.كدام سينما؟ همان سينماي آبگوشتي . بازم صد رحمت به سينماي آبگوشتي فردين خدابيامرز كه لااقل دايعه دفاع از ارزش ها را نداشت كه اين همه هجو را وارد اين فرهنگ مسخ شده بكند . البته در شهر كورها آدم يك چشم قطعاً پادشاه است اما بازهم يك چشم است !
همين جماعت را روزي به صورت صفوف پيوسته براي كمك به زلزله زدگان بم مي بينيم روزي ديگر حاضر نيستند هم وطني كه در وسط جاده در حال جان دادن است به بيمارستان برسانند فقط شايد از سر ترحم و جهل برروي انساني زنده سكه اي سياه به اسم كفاره بندازد و با پرتاب ان سكه تير خلاصي بر بدن نيمه جان و در حال استغاثه وارد نمايد.
همان جماعتي كه سريال طلاق را نگاه مي كردند در جاهاي ديگر هم مي بينيم در صفوف بهم پيوسته دريافت سهام عدالت و پر كردن فرم يارانه و ثبت نام براي كانديد شدن در انتخابات هاي مختلف و ...
اين قصه سري دراز دارد به درازاي تاريخ بريده شده ما .
بگذريم اين جماعت خيلي وقت است كه از قافله انسانيت و كاروان فضايل اخلاقي پياده شده اند . حالا به كجا مي روند خدا مي داند .
. ...و

 
در ۳:۳۳ بعدازظهر, Anonymous بهادر گفت...

دمشارکت
وستان گلم بازهم از وبلاک استادم استفاده میکنم و اعلام میکنم هرکدام از دوستان تمایل به مشارکت در وبلاگ گروهی دارند اعلام آمادگی کنند.

 
در ۱۱:۴۹ قبل‌ازظهر, Anonymous يسنا گفت...

هرگاه از قلبهاي بي عاطفه خسته شدي به ياد قلبي باش كه هر لحظه به ياد توست و با تو همصداست

 
در ۱۱:۵۳ قبل‌ازظهر, Anonymous يسنا گفت...

این دود سیه فام که از بام وطن خواست….از ماست که بر ماست

وین شعله سوزان که برآمد زچپ و راست…از ماست که بر ماست

جان گر به لب ما رسد از غیر ننالیم….با کس نسگالیم

از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست….از ماست که بر ماست

ما کهنه چناریم که از باد ننالیم….بر خاک ببالیم

لیکن چه کنیم ، آتش ما در شکم ماست….از ماست که بر ماست

اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است….زین قوم شریف است

نه جرم ز عیسی، نه تعدی زکلیساست….از ماست که بر ماست

گوییم که بیدار شدیم!این چه خیالیست؟….بیداری ما چیست؟

بیداری طفلی است که محتاج به لالاست….از ماست که بر ماست

 
در ۱۱:۵۳ قبل‌ازظهر, Anonymous يسنا گفت...

سلام استاد خسته نباشيد گزارش چاپ سيلك رو آماده كردم اگه براتون زحمتي نيست مشاهده كنيد

 
در ۱:۵۱ بعدازظهر, Anonymous افشار گفت...

استاد سلام
درگدشت مرحوم معصومه سيحون هنرمند نقاش و موسس هنرهاي تجسمي رابه شماواساتيدهنردوست تسليت ميگويم

 
در ۱۲:۲۶ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

سلام استاد فکر می کنم مدتهاست که به خونه اینترنتی من سر نزدید. ممنونم میشم که هم سری به وبم بزنید و نظر هم بزارید ممنون میشم.

 
در ۱۲:۳۱ بعدازظهر, Anonymous معمر گفت...

سلام استاد
جانا سخن از زبان ما می گویی...
خیلی خیلی جالب بود...
لا یغیر ما نفسها الا انفسهم
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه خودشان بخواهند

 
در ۱۲:۵۰ بعدازظهر, Anonymous شب نويس گفت...

به مسائل بزرگ فکر کنید ، اما از خوشیهای کوچک لذت ببرید.
جکسون براون

 
در ۱۲:۵۲ بعدازظهر, Anonymous معمر گفت...

سلام استاد
من یک وبلاگ تخصصی برای کارشناسی ارشد علوم ارتباطات اجتماعی راه اندازی کرده ام برای دوستان در پرشین بلاگ با آدرس :

http://moamer.persianblog.ir/

 
در ۹:۲۸ قبل‌ازظهر, Anonymous تاراج گفت...

سلام
گاهي يك فيلم يا يك كتاب يا ممكنه يك جمله ‘ مسير زندگي انسان را تغيير دهد . سالها پيش ديدن يك فيلم من را براي يك تصميم بزرگ به فكر فرو برد . و خواندن يك كتاب من را در تصميمم منسجم نمود . و بيان يك جمله ارزشمند ‘ از يك دوست من را وادار براي اجراي عملي تصميمم نمود . امروز خوشحالم كه اون فيلم را ديدم و خيلي خوشحال تر كه اون كتاب رو خواندم و بسيار خوشحال تر كه دوست خوبي دارم .

 
در ۱۰:۵۸ قبل‌ازظهر, Anonymous ارشادی گفت...

سللللللللللللللللام
وای استاد این پست خیلی قشنگ بود چون به یاد دورانی که خوابگاه بودم افتادم باهمهی خاطرات هم خوب هم بدیادش بخیر

استاد چقدر زیبا جامعه رو توصیف کردید واقعن از خیلی چیزایی که میبینیم حالمون گرفته میشه اما کو گوش شنوا....

 
در ۵:۳۱ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

سلام استاد به وبلاگ من سر بزنید لطفا :
http://s-nadery.blogfa.com/ با تشکر سارا نادری.

 
در ۵:۳۱ بعدازظهر, Anonymous سارا نادری گفت...

سلام استاد . من وبلاگ خودمو آپدیت کردم لطفا سر بزنید :
http://s-nadery.blogfa.com/

با تشکر سارا نادری.

 
در ۴:۲۰ بعدازظهر, Anonymous نشناس گفت...

تاکه ی نه نالم چون بلور به سوز

 
در ۴:۴۵ بعدازظهر, Anonymous علی نقی گفت...

به قول دکترشریعتی بزرگترین نعمتی که خدابه ادم میدهد"خریت"و"نفهمیدن"است ورنه دراین دنیای پرازوحشت به قول شاعر"ندیدم خردمندی شادمانه"
اقای استاددرسرزمینی که نرخ مطالعه دران دودقیقه است انتظارت بیشترازانچه که هست هست؟
تلاش همه ی روشنفکران وروشنگران سرزمین ما بیهوده است ازمولوی وحافظ وسعدی گرفته تاشاملووشریعتی وسروش همه تلاششان اب در هاون کوبیدن بوده واگراندکی قلیل میبینی که چیزی میفهمنددرمقابل خیل بیسوادان اندک اندکند...
"بودن سلول تنگ وتاریکیست درش مرگ وپنجره اش زندگیست-انان که پنجره شان رانیافته اندیاچنان اندکندکه به همین اندک بودن اکتفامیکنندواگراندکی ازاین اندک بودن بیشترگردندبه کمک ناجی انتهاردررامیگشایندوبه روی رهایی میگریزند"(شریعتی)

 
در ۸:۱۵ بعدازظهر, Anonymous مهدی شهسواری گفت...

سلام استاد گرامی لطفاً از وبلاگ من بازید فرمائید

M-2170.BLOGFA.COM
مهدی شهسواری

 
در ۱۰:۱۴ قبل‌ازظهر, Anonymous افشار گفت...

بنام آنكه شادي را افريد

1. نه تو مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی.....به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم میگذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند...به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
دوستان شاد باشيد وبراي شاد بودن تلاش كنيد.

 
در ۱:۵۷ بعدازظهر, Anonymous علیشاه گفت...

استاددوستت داریم

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی