سوپر استار تلویزیون امارات
الاهه نجفی
عربها از پیش از اسلام و از دورانی که به آن دوران جاهلیت میگویند به شاعری علاقمند بودند. عربهای بادیهنشین با وجود آنکه بیشترشان بیسواد بودند، گاهی دستی در شعر داشتند، تا آنجا که هر کس با شیوایی و گویایی بیشتری میتوانست شعر بگوید، در قبیله و از نظر اجتماعی جایگاه مهمتری داشت.
با این فرهنگ، جای تعجب نیست که در تلویزیون ابوظبی، پایتخت امارات متحدهی عربی برنامهای اجرا میشود که در آن زنها به جای آنکه مثل برنامههای مشابه تلویزیونی در اروپا در رقص و آواز با هم رقابت کنند، در بلاغت و شاعری با هم مسابقه میدهند. تماشاگران این برنامه که صدها هزار بیننده داشت، از چند هفتهی پیش منتظر بودند، ببیند کدام شرکت کننده در بلاغت و شاعری به اصطلاح «سوپراستار» میشود. نتایج این مسابقه اکنون مشخص شده و خانم هیسا الهلال مقام سوم را در این مسابقه به دست آورده، اما از برخی لحاظ برندهی واقعی اوست.
هیسا الهلال از عربهای وهابی عربستان سعودی و طبعاً محجبه است. با وجود حجاب کامل اسلامی او در میان کاندیداها تنها زنی است که اشعار اجتماعی میسراید و در شعرهایش از آزادی بیان و حقوق مدنی زنان دفاع میکند و تعصب و قشریگری در جهان اسلام را نکوهش مینماید.
هیسا الهلال که نقاب به چهره دارد و یکسر سیاهپوش است، در شعرهایش اشخاص متعصب را به «سگان کف به دهان آورده» و «مارهای زهرآگین» تشبیه میکند. در مصاحبهای که مجری تلویزیون با این خانم محجبه و شاعر به عمل آورد، گفت: «وقتی مردم مدام دنبال بهانهای هستند که به تو آزار برسانند، وقتی تو را به عنوان یک انسان و یک زن مدام متهم میکنند و میخواهند به بهانهای مجازاتت کنند، و وقتی که این بهانهتراشیها و وحشت از مجازات محور همزیستی اجتماعی انسانها میشود، باید گفت در چنین اجتماعی یک مشکل بزرگ وجود دارد.
ریشهی این مشکل در کجاست و چه کسانی به این مشکل دامن میزنند؟ بعضی رهبران مذهبی. قرائت آنها از مذهب یک برداشت منفی است. آنها از مذهب و زبان مذهبی برای تحمیل عقیدهشان به دیگران استفاده میکنند.»
تصورش را بکنید که زنی که این سخنان را در برابر صدها تماشاگر تلویزیونی به زبان آورده، اهل عربستان سعودی، پایتخت و مرکز وهابیت در جهان است. در عربستان سعودی، در وطن هیسا الهلال تا ده سال پیش زنان اجازه نداشتند به تنهایی از خانه بیرون بیایند و هنوز که هنوز است دختران جوان اجازه ندارند به تنهایی در کوچه و خیابان گردش کنند.
هیسا الهلال نقاب زنان عربستانی را که به آن «عبایا» میگویند به چهره میزند. زنان عربستانی اجازه ندارند این نقاب را حتی در حضور زنان بیگانه از چهره بردارند. با این حال این خانم شاعر چهل و سه ساله که در دوازده سالگی به شعر و شاعری روی آورد، در پی اصلاح اجتماعی است. وی در مصاحبه با شبکهی تلویزیونی امارات گفت: «از ترس اشعارم را پنهان میکردم. در عربستان مردم از دخترهای شاعر و از سرودههای آنان وحشت دارند. یک بار برادرم دفتر شعرم را پیدا کرد و از ترس، بلافاصله آن را سوزاند.»
در این مدت اما وضع کمی تغییر کرده. همین بس که هیسا الهلال که مادر چهار فرزند هم هست، اجازه دارد در تلویزیون مقابل صدها هزار نفر اشعارش را بخواند. همسر هیسا الهلال از او حمایت میکند و با شرکت زنش در این مسابقهی تلویزیونی موافق است و حتی او را همراهی میکند. هیسا الهلال در مسابقهی شاعری سرآمد همگان بود. در اغلب مواقع بیشترین امتیاز داوران به او تعلق میگرفت و در نزد تماشاگران هم محبوب بود. داوران اشعار او را نه فقط از نظر بلاغت و تسلط بر صنایع شعر عرب، بلکه به خاطر صراحت و شجاعت گویندهاش هم ستایش میکردند.
یکی از اشعار هیسا الهلال به طور مستقیم از روحانیت وهابی انتقاد میکند. ویدیوی این شعرخوانی در اینترنت، در شبکههای اجتماعی عربزبان دست به دست میگردد. هیسا الهلال در این ویدیو میسراید:
در چشمان فتوادهندگان شرارت درخشیدن میگیرد
در زمانهای که مشروع و نامشروع به هم آمیخته
اگر حقایق آشکار شودهیولا را
آری خواهید دید
اینگونه اشعار باعث شدند که عدهای از متشرعین وهابی شاعر را به قتل تهدید کنند و باعث شوند که عدهی زیادی با این خانم شاعره دشمنی داشته باشند. این اشخاص نام و نشان مشخصی ندارند. مثل این است که همه جا حضور دارند و هیچ جا در دسترس نیستند.
با وجود این تهدیدها، در ارادهی هیسا الهلال خللی به وجود نیامده است. او اعتقاد دارد که شعرش به اندازهی کافی گویا و شیواست و به همین دلیل میتواند تأثیرگذار باشد.
خانم هیسا الهلال در این مدت به یک ستارهی واقعی تبدیل شده است. شبکههای تلویزیونی سراسر جهان از او برای مصاحبه وقت میگیرند. یکی از دلایل این محبوبیت غیرمنتظره این است که کمتر کسی انتظار دارد از دل جامعهی وهابی عربستان سعودی یک زن محجبه اما روشنفکر و دلیر بیرون بیاید. تصویر بیرونی هیسا الهلال با آنچه که میگوید و طلب میکند، جور درنمیآید و پیشداوریهای مردم را به هم میزند. هیسا الهلال اعتقاد دارد که یک زن حتی از پشت نقاب هم میتواند متجدد باشد و عقاید تجددخواهانهاش را بیان کند.
با وجود این موفقیتها هیسا الهلال در مسابقهی شاعری مقام سوم را به دست آورد. او هفتهی آینده با یک جایزهی هشتصد هزار دلاری همراه همسرش به عربستان سعودی برمیگردد. هیسا الهلال در پایان مسابقه گفت: «شاعران عرب همیشه دشمنانی داشتهاند. نباید این ضدیتها، کینهها و دشمنی ها را چندان جدی تلقی کرد. چون این هم واقعیت دارد که در تاریخ عرب شاعران در دربار خلافا مقام رفیعی داشتند.»
معلوم نیست که سهم این زن متجدد عرب آن دشمنیها باشد یا آن مقام بلند اجتماعی. در هر حال قرار است اشعار او به زودی منتشر شود.
برچسبها: آموزنده
11 نظر:
سلام
خوبیش اینه که لا اقل یه نفر حمایتش میکنه...
سلام استاد گرانقدر سعید رباعی هستم مزاحم وقت گرانبهایتان شدم برای بازدید از وبلاگ این حقیر آدرس وبلاگ بنده http://758085.blogfa.com/می باشد . از شما ممنونم .
آموزگارى تصمیم گرفت از دانشآموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند. او دانشآموزان را یکىیکى جلوى کلاس میآورد و چگونگى اثرگذارى آنها بر خودش را بازگو میکرد. آنگاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبىرنگ میزد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود: "من آدم تاثیرگذارى هستم"
سپس آموزگار تصمیم گرفت پروژهاى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت. آموزگار به هر دانشآموز سه روبان آبى اضافى داد و از آنها خواست که بیرون از مدرسه همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه کنند.
یکى از بچهها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامهریزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و یکى از روبانهاى آبى را به پیراهنش زد. و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام یک پروژه هستیم و از شما خواهش میکنم از اتاقتان بیرون بروید، کسى را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبى به سینهاش قدردانى کنید.
مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رییس که به بدرفتارى با کارمندان زیردستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او رابه خاطر نبوغ کاریاش تحسین میکند.
رییس ابتدا خیلى متعجب شد آنگاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را میپذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سینهاش بچسباند.
رییس گفت: البته که میپذیرم. مدیر جوان یکى از روبانهاى آبى را روى یقه کت رییس، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت: لطفاً این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید.
مدیر جوان به رییسش گفت پسر جوانى که این روبان آبى را به من داد گفت که در حال انجام یک پروژه درسى است و آنها میخواهند این مراسم روبانزنى را گسترش دهند و ببینند چه اثرى روى مردم میگذارد...
آن شب، رییس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١۴ سالهاش نشست و به او گفت: امروز یک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد. من در دفترم بودم که یکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین میکند و به خاطر نبوغ کاریام، روبانى آبى به من داد. میتوانى تصور کنی؟ او فکر میکند که من یک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبى را به سینهام چسباند که روى آن نوشته شده بود: "من آدم تاثیرگذارى هستم."
سپس ادامه داد: او به من یک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسیله آن از فرد دیگرى قدردانى کنم.
هنگامى که داشتم به سمت خانه میآمدم، به این فکر میکردم که این روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من میخواهم از تو قدردانى کنم.
مشغله کارى من بسیار زیاد است و وقتى شبها به خانه میآیم توجه زیادى به تو نمیکنم. من به خاطر نمرات درسیات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد میکشم. اما امشب، میخواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و مىخواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثیرگذار بودهاى. تو در کنار مادرت، مهمترین افراد در زندگى من هستید. تو فرزند خیلى خوبى هستى و من دوستت دارم...
آنگاه روبان آبى را به پسرش داد. پسر که کاملا شگفتزده شده بود به گریه افتاد. نمیتوانست جلوى گریهاش را بگیرد. تمام بدنش میلرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت: پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایى، من در اتاقم نشسته بودم و نامهاى براى تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگیام خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید!
من میخواستم امشب پس از آنکه شما خوابیدید، خودکشى کنم. من اصلاً فکر نمیکردم که وجود من برایتان اهمیتى داشته باشد. نامهام در اتاقم است!
پدرش با تعجب و پریشانی زیاد از پلهها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد...
صبح روز بعد که رییس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمیزد و طورى رفتار میکرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثیرگذار بودهاند.
مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر در برنامهریزى شغلى کمک کرد...
یکى از آنها پسر رییسش بود و همیشه به آنها میگفت که در زندگى او تاثیرگذار بودهاند. و به علاوه، بچههاى کلاس، درس باارزشى آموختند که: "انسان در هر شرایط و وضعیتى میتواند تاثیرگذار باشد."
سلام:
خسته نباشيد استاد من خيلي خوشحال ميشم وقتي كامنت هاي شما رو ميبينم و دوست دارم هميشه همونجوري باشم كه شما ميخواين چند
خسته نباشيد استاد من فيلم هائي كه گفته بوديد را نتيجه گيري كردم و در وبلاگم گذاشتم اگه براتون زحمتي نيست نگاه كنيد بازم ممنون
سلام استاد
وقت شما بخیر
سخت ترین کار دنیا محکوم کردن یک احمق! است. چرچیل
kسلام استاد شب به خیرلطفا اگر فرصت کردیدوب لاگ منو مشاهده کنید/باتشکر بهترین تفریح کار است.0امام علی (ع)
sسلام استاد شب به خیر اگه فرصت کردیدوب لاگ منو مشاهده بفرمایید.
ببهترین تفریح کار است .امام علی (ع)
ما جمله مسافرو زمانه سفر است
عمر است که چون آب روان در گذر است
شاد ، آنکه از امروز برد بهره خویش
دیروز قضا شده فردا قدر است
فقط برای امروز
هرگزدرمسیر÷یموده شده گام برندارید زیرا این راه تنها به همان جای میرسد که دیگران رسیده اند
سلام استاد خسته نباشید : با تشکر از زحمات شما ، طاهره عزیزی هستم پودمان پنجم رشته روابط عمومی ، این حقیر از ده تا فایل صوتی که قبلا خدمتتون ارائه دادم سه تا از فایلهای صوتی را بصورت خلاصه توی وبلاگم گذاشتم (1- زن در شاهنامه 2- لابرینت 3- گربه های اشرافی) اگر زحمتی نیست بازبینی فرمائید مچکرم .(قبلا سی دی Ebook ) را خدمتتون ارائه دادم .بازم ممنون
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی