پنجشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۹

ممنونم اجازه دادي تا ... !

سلام . بعضي از دوستان لطفشان هم آموزنده بود هم پشتگرمي براي بودن. اين شعر و ترانه اش رو به اونا هديه ميكنم :

میدونم خوب میدونی تو تارو پود و ریشمی
تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده من
چرا من نگذرم از یه استوخون به اسم تن
تو خیالمم نبود دوباره عاشقی کنم
ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم
نمی دونم چی بگم که باورت شه جونمی
توی این کابوس درد رویائی مهربونمی
میدونی با تو پرم از شعر و ستاره
میدونی بی تو لحظه حرمتی نداره
میدنی در تو این خدا بوده که تو نسته گل عشق و بکاره
*** ***** *** ***** ***
وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه باز
عشق تو تو لحظه هام حادثه ساز و قصه ساز
بجون خودت که بی تو از نفس سیر میشم
نمی دونم چی میشه بدجوری گوشه گیر میشم
ممنونم که بچه بازی هام و طاقت میکنی
هر چقدر بد میشم اما تو نجابت می کنی
هر کجای دنیا باشم با منی و در منی
نگران حال و روزم بیشتر از خود منی
میدونی با تو پرم از شعر و ستاره
میدونی بی تو لحظه حرمتی نداره
میدنی در تو این خدا بوده که تو نسته گل عشق و بکاره
اينم لينك ترانه اش :
http://farary.wik.is/File:Home/Reza_Sadeghi_-_Vaysa_Donya_-_02_Mamnoonam_(Www.Ahanghaa.Com).wma

23 نظر:

در ۸:۱۹ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

با سلام
لطفا از وب لاگ من دیدن فرمایید
www.azra-nori.blogfa.com

عذرا نوری

 
در ۸:۲۱ بعدازظهر, Anonymous عذرا نوری گفت...

لطفه از وب لاگ من دیدن فرمایید
www.azra-nori.blogfa.com
عذرا نوری

 
در ۷:۴۹ قبل‌ازظهر, Anonymous معمر گفت...

آدما از جنس برگند. گاهی سبزند، گاهی پائیزن و زردند. زمستون دیده نمی شن. تابستون سایبون سبزند. آدما خیلی قشنگن. حیف که هر لحظه یه رنگند...

 
در ۲:۰۵ بعدازظهر, Anonymous سودابه نيكوكار گفت...

سلام
استاد خسته نباشيد اگه ميشه وبلاگ منو مشاهده كنيد

 
در ۲:۱۲ بعدازظهر, Anonymous يسنا گفت...

هرگز از بی کسی خویش مرنج
هرگز از دوری این راه مگو
واز این فاصله ها که میان من وتوست
وهر آنگه که دلت تنگ من است
بهترین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار
تا که تنهائیت از دیدن من جا بخورد
و بداند که دل من با توست

 
در ۲:۱۳ بعدازظهر, Anonymous يسنا گفت...

امشب دلم را می تکانم پیش پایت
چیزی ندارم من بجز این دل برایت
امشب گلوی زخمی ام را می سرایم
یعنی تمام غربتم را در هوایت
می خواهم امشب سالها خاموشی ام را
آرام بـــــردارم بــــــریزم در صـــــــــدایت
ای با دل من آشناتر از من ای خوب
دیری است تنها مانده اینجا آشنایت
دیری است بی تو کلبه ام تاریک مانده است
بگشـــــای بر من روزنـــــی از چشــم هایت
چشم انتظار چشم زیبای تو تا چند
تا چند محــــروم از نگاه دلــــربایت
بر من اگر یک لحظه می تابید چشمت
در زیر شمشیر تو می گشتم فدایت
وقتی نگاه شرقی ات می بارد از مـــهر
من کیستم؟ خورشید می افتاد به پایت

 
در ۲:۱۸ بعدازظهر, Anonymous يسنا گفت...

سلام
استاد خسته نباشيد اين پودمان هم تموم شد ولي خيلي چيزها از شما ياد گرفتيم و خدا ميداند كه چقدر دلم گرفته كاش سلام ها هيچ گاه خداحافظي نداشت

 
در ۲:۱۹ بعدازظهر, Anonymous يسنا گفت...

شیرین ترین روز زندگیم آشنایی با تو بود

و امروز که وقت جدایی ماست

تلخ ترین روز عمر من است

چقدر دلگیر است غروب سرخ جدایی

تو میروی و من امید دارم که شاید

التماس چشمان مرا ببینی

تو دور میشوی و من باز هم امیدوارم

تو محو می شوی در دریای چشمانم

و با فرو ریختن اشک هایم

تو دیگر نیستی تا ببینی که من شکستم
........................
من غریبه دیروز..آشنای امروز و فراموش شده فردایم
پس در آشنایی امروز مینویسم تا در فردای تلخ جدایی بیاد آوری مرا
چون روزی بوده ام !!!! خاطرم را به خاطر بسپار با مهر عشق
شاید فردا نباشم.

 
در ۱۰:۴۳ بعدازظهر, Anonymous الوندی گفت...

سلام استاد خسته نباشین گزارش ها تو وبلاگمه ممنون میشم اگه به وبلاگم سر بزنین.الوندی.

 
در ۹:۰۲ قبل‌ازظهر, Anonymous مهدی کرمی گفت...

سلام استاد ابوالفتحی

لطفا" به وب من نگاهی بیندازید.
با تشکر مهدی کرمی

یک سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود واز جثه او محافظت کند اما چنین نشد . در واقع پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد . و هرگز نتوانست با بالهایش پرواز کند . آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.


گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم

 
در ۱۲:۱۵ بعدازظهر, Anonymous طاهره عزیزی گفت...

hسلام استاد خسته نباشید امیدوارم در سایه حضرت حق تندرست و سلامت باشید . استاد گرانقدر اگر فرصتی پیدا کردید لطفا به وبلاگ بنده هم سری بزنید .

 
در ۱۲:۲۸ بعدازظهر, Anonymous بهادر گفت...

گفتی:غزل بگو!چه بگویم؟مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟



پر می زند دلم به هوای غزل،ولی

گیرم هوای پر زدنم هست،بال کو؟



گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟



تقویم چار فصل دلم را ورق زدم

آن برگ های سبز سر آغاز سال کو؟



رفتیم و پرسش ما بی جواب ماند

حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو؟

 
در ۴:۲۳ بعدازظهر, Anonymous کولانی گفت...

با عرض سلام وخسته نباشید استاد عزیز کولانی هستم ممنون میشم به وبلاگم به آدرس:
www.kolani.blogfa.com
سری بزنید.

 
در ۹:۱۱ قبل‌ازظهر, Anonymous فخرالزمان گفت...

سلام . از وبلاگ من ديدن فرماييد

 
در ۱۱:۵۱ قبل‌ازظهر, Anonymous نوشين زنگنه نيا گفت...

sسلام استاد خسته نباشيد لطف كنيد از وبلاگ من ديدن كنيد

 
در ۹:۳۵ بعدازظهر, Anonymous بهادر گفت...

خنده ی آدمک ها،یه خنده ی دروغه
دلا همه شکسته،قلبا همه شلوغه




شهرُ غبار گرفته،صورت شهر کبوده

طعم لبای معشوق،مزه ی تلخ دوده




آیینه ها شکسته،اینجا آدم غریبه

چرا باید بخندم،وقتی خنده فریبه




با اینکه گاهی بارون،می رقصه توی ایوون

چه فایده خنده ای نیست،روی لبای گلدون




تو- بغض این شبای،پر از هوس اسیرم

می خوام خیــالتــو از،خاطره ها بگیرم




به داد من بــرس تا،فاصــله ها نتونن

شعر جدا شدن رو،تو-گوش من بخونن

 
در ۹:۳۰ قبل‌ازظهر, Anonymous AFSHAR گفت...

سلام استادميدانم خسته نيستي چون انساندوستي را از مولا علي آموخته اي وگفتي : خدايا، انديشه‌ام را چنان محكم ‌ساز كه به حقيقت و عقلانيت متعهد باشم، و تنها بر پايه فهم و تشخيص خودم زندگي كنم، تا بتوانم از آنچه جامعه و ديگران از من مي‌خواهند فراتر بروم+

 
در ۲:۲۳ بعدازظهر, Anonymous طهماسبی گفت...

سلام استاد طهماسبی هستم گزارش ها تو وبلاگمه.
www.m-tahmasebi.blogfa.com

 
در ۲:۲۸ بعدازظهر, Anonymous الوندی گفت...

سلام استاد خسته نباشین ممنون میشم یه سر به وبلاگم بزنین.الوندی.www.armaghaneeshgh.blogfa.com

 
در ۶:۴۱ بعدازظهر, Anonymous مهدی سنجابی گفت...

سلام استاد عزیز لطفاً از وبلاگ من دیدین فرمائید.
00279

 
در ۱۰:۰۷ قبل‌ازظهر, Anonymous afshar گفت...

سسلام استاد
بنام آنكه شادي را افريد

1. نه تو مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی.....به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم میگذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند...به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز

 
در ۱۱:۵۹ قبل‌ازظهر, Anonymous اکرم جمشیدی گفت...

سلام استاد خسته نباشید .جمشیدی هستم .لطفا از وبلاک من هم دیدن فرمائید .مچکرم

 
در ۱۲:۳۷ بعدازظهر, Anonymous ناشناس گفت...

..گفتی که به احترام دل باران باش
باران شدم و به روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفر را
از عشق تو گونه های او بوسیدم

گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن
من هم چو گل ستاره ها تابیدم

گفتی که برای باغ دل پیچک باش
بر یاسمن نگاه تو پیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و تو را به ساحل دیدم

گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
گل دادم و با ترنّمت روییدم

گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم(روشنی)

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی