سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۹

من كه مي دانم شبي عمرم به پايان مي رسد پس چرا عاشق نباشم

امروز اولين روز كاري من در سال 1389 است . چند دقيقه پس از حضور در اداره شنيدم كه يكي از همكاران فوت شده است . زير لب زمزمه كردم :
من كه مي دانم شبي عمرم به پايان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم

برچسب‌ها: , ,

پنجشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۹

تلخ

قهوه تلخ است .

برچسب‌ها:

شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

بهار مشک بار آمد

سلام. اگر چه 26 اسفند بیمار بودم اما به ضرب دارو خودم را برای بهار آماده کردم . هرچند در کرمانشاه از یک ماه پیش شکوفه های هلو و سیب و بعد آلبالو در محوطه اداره ما سخاوتمندانه پیراهن عروسی بر تن درختان کرده بودند و جوانه های نورس سبز در نیمه دوم اسفند در لابلای شکوفه ها به تماشای نوعروسان برهنه بر شاخ و برگ نشسته بودند . دیشب به اصفهان رسیدم و امروز که برای عرض شادباش بهاری دنبال کافی نت می گشتم در مسیر بوته هایی دستان بخشنده و مهربان خود را از لابلای نرده های زندان گونه بیرون آورده بودند و دامن دامن گل و مشت مشت عطر به رایگان بر انسان ها و عابران می پاشیدند . با خودم گفتم یادم باشد که در وبلاگ و در قلبم بنویسم که سال 89 اگر نه عطر و رنگ بوته ها را ندارم دست کم بد بو و بد رنگ نباشم . رنگارنگی دروغ را که آفت جامعه ما شده است در خود مراقبت کنم و بوی گند سود جویی و پول پرستی را از خود دور کنم . برای دوستانی که شماره هایشان را داشتم یک اس ام اس فرستادم . دوستانم 8 گروهند که فراخور مدل فکریشان اس ام اس هایی فرستادم . ممنونم از خانم امیری که بهترین اس ام اس را برایم فرستاد و البته بقیه دوستان هم قابل تقدیرند اما این اس ام اس رنگ و بویی مثل شکوفه های گیلاس درخت خانه پدرم را داشت :
گر تو سبزی سبزم
گر تو شادی شادم
من ز شیرینی تو فرهادم
وطنم ایرانم
عید آن روز مبارک بادم
که تو آبادی و من آزادم
نوروز باستانی خجسته و فرخنده بادتان
29 اسفند ساعت 1150 اصفهان

برچسب‌ها:

چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

طنزي از سايت تابناك

طنز: لطفا این خانم را زودتر ثبت کنید!
محمود فرجامی در سایت آی طنز نوشت:


آدم باید انصاف داشته باشد حتی اگر سیاستمدار یا طنزنویس باشد. حتی اگر به ثبت ملی رسیده باشد. از چند روز پیش که به عنوان یک اثر ملی پیشنهاد ثبت من توسط خودم داده شده عذاب وجدان گرفته‌ام. نه به خاطر اینکه آدم نباید خودش را به عنوان افتخار ملی معرفی کند یا اینکه خدای نکرده لیاقت آن را نداشته باشم. این حرف ها که قدیمی شده و نشان از اعتماد به نفس پایین و کم آوردن دارد. حاشا من هذا الحمود؛ حاشا! منتهی انصاف دادم دیدم چند نفری هستند که شایستگی بیشتری از من برای ثبت به عنوان افتخار ملی در سازمان میراث فرهنگی دارند. یکی از برجسته‌ترین آنها سرکار خانم آزاده اردکانی است. ایشان را که می‌شناسید؟ نمی‌شناسید؟ خوب به عکس زیر زیر دقت کنید:



آن خانمی که وسط نشسته و خیلی شبیه همان هدیه خانم تهرانی است که وام بلاعوض 80 میلیونی از دولت برای برپایی نمایشگاه عکس گرفت را می‌بینید؟ خب ایشان همان هدیه تهرانی است. نفر سمت چپ ایشان که شبیه اسلامشناس بزرگ جناب رحیم مشائی است که علاقه فراوانی به سلبریتی‌ها دارد هم که خود آن جناب است. می‌ماندنفر سمت راست هدیه خانم که با فاصله زیادی (البته نسبی) از ایشان نشسته است. ایشان همان سرکار خانم اردکانی مورد نظر است که تنها عکسی که از ایشان توانستیم پیدا کنیم همین عکس است. خانم اردکانی اخیرا رئیس موزه ملی ایران شده است. ایشان متولد سال 1357 است، مدرک لیسانس میکرب‌شناسی از دانشگاه آزاد دارد و گویا زبان انگلیسی‌شان هم خوب است. این تنها اطلاعاتی‌ست که ما از این بانوی جوان داریم. اما بر اساس همین اطلاعات من ایشان را برای ثبت شدن جزو مفاخر و آثار ملی بر خودم مقدم می دارم. چند تا از این دلایل:

1- خانم اردکانی جوان‌ترین رئیس موزه ملی ایران در طول تاریخ است و این قطعا یک افتخار برای زنان ایرانی، جوانان ایرانی و دختران لیسانسه ایرانی است.

2- بعضی می‌گویند ایشان هیچ سابقه‌ای در امر میراث فرهنگی و موزه‌داری ندارد اما بر طبق جوابیه‌های تند و تیز سازمان میراث فرهنگی، خانم اردکانی دارای 5 سال سابقه کار در این سازمان است. با قبول همین فرض باز هم ایشان از لحاظ سابقه کار هم در میان تمام روسای موزه‌های ملی رکورددار است.

3- آزاده خانم اردکانی با داشتن لیسانس میکرب شناسی ازدانشگاه آزاد بر صندلی ریاست موزه ملی با حدود 550هزار شيء باستاني ايران تکیه زده است. جایگاهی که نخستین بار دکتر آندره گورا و بعدا باستان‌شناسان مشهوری چون دكتر نگهبان، سيف الله كامبخش فرد، مصطفوي، معصومي، باقرزاده و كارگر بر آن تکیه زدند. همین امر نشان از قابلیت‌های علمی و عملی شگفت‌انگیز ایشان دارد.

4- وی یکی از شگفتی‌های عرصه مدیریت است که با حدود سی سال سن علاوه بر مدیر موزه ملی، مدیر سایت میراث آریا (chtn)، مدیر نشریه داخلی سازمان میراث فرهنگی (پارسه) و مدیر نشریه آغاز و مدیریت خبرگزاری «بنا» هم هست که این امر نشان‌دهنده توانایی مدیریت جامع الاطراف وی است. در زمینه جهش مدیریتی هم به خاطر آنکه فقط 20 روز پس از انتصاب به عنوان معاون موزه، رئیس آن شد در دنیا رکورددار است.




نظرات بینندگان:
طنز گزنده اما بحق بوده است اما كو گوش شنوا و آدمي كه درد داشته باشد كه اين مطلك ها را بفهمد بخا غصه دارد كه يك فرد ايچنيني با سفارش و رابطه و با زير پا قرار دادن اصول و ارزش و ضوابط به سمت برسد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فکر کنم بهتر این باشد که در گینس ثبت شوند
و در فرهنگ آکسفورد کلمه معادلی برای این حالت ایجاد گردد
اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً
******من تشکر می کنم!!!!!
تو رو خدا اينايي كه گفتين اگه راست باشه كه خدايي فاجعه است
شما را بخدا اين عين رعايت عدالت است
آقاي مشايي عزيز چقدر جوان با مدرك تحصيلي مرتبط و بالاتر از ايشان و بيكار در ايران هست ؟
بيائيد كمي به فكر پل صراط باشيم !
ببخشيد ، ايشون اصل و نسبش به كي ميرسه ؟
با دست اندر کاران کتاب رکوردهای جهانی (گینز) تماس گرفتیم گفتند: ثبت این گونه رکوردها خارج از ظرفیت و آیین نامه کتاب ماست. قرار است کتاب دیگری در نظر گرفته شود که مربوط به رکورد های فوق ویژه و استثنایی است!
می تونند، حرفی هست؟!؟
فاميل كيه؟
قبول باشد
سلام
اینجانب دانشجوی دکترا از دانشگاه ملی و دارای چندین مقاله در ژورنالهای بین المللی می باشم با این وجود هیچ امیدی به استخدام در محروم ترین شهرهای ایران را نیز ندارم . خوش به حال خانم اردکانی با این اعتماد به نفسی که دارد.
.....تو این مملکت با این سیر تصمیم های شتاب زده و پوچ....
متاسفم همين!
بي من چي يااصلابي توچي؟آخي چي بيگم بيتو!
ایول.شناختمت.تو همون م.ف خودمونی!!!
اشکال ندارد شاید بتواند میکروب ها وویروس های میراث فرهنگی وجهانگردی را را ضربه فنی کند
تنم لرزید از این تعیین مدیریت . . .
ما که ثبت کردیم.خدا ازش راضی باشه
تا کور شود هر آنکه نتواند دید ...
خوش به حال ميراث فرهنگي
زنده باد شايسته سالاري و ....

برچسب‌ها:

یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸

برهنگي هميشه براي سكس نيست



برای شنیده شدن شاید باید چون گودیوا برهنه شد

Godiva) همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم . گودیوا قبول می کنه، خبرش در شهر می پیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه ی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند.در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است....

برچسب‌ها: , ,

شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۸

مباني مديريت ايراني به صورت برهنه و عريان

بيجاره اسيران كه بر اين ميز مديريد

دلبسته جاه و سمت و تخت و سريريد

در كذب و ريا، سخت قويدست و توانگر

در علم و خرد، سخت تهيدست و فقيريد

در نيكي و احسان چو يكي كرمك شب‌تاب

در شرّ و دنائت ز چه رو شير شريريد؟

غرّه شده بر ذرّه ناچيز جهاني

آن ذرّه گذاريد مگ نفع پذيريد!

كوريد به عيب خود و بيناي خلايق

بيهوده چرا از همگي عيب بگيريد

از تنگي و ديد و نظر و كوتهي فكر

دربند سخنهاي حقيريد و صغيريد

گوييد به جمعي كه چرا شيك و تميزيد

يا شب ز چه در جامه ديبا و حريريد

آن مايه حقوقي كهچو كاهست نبينيد؟

بر خرج و گراني كه شده كوه ضريريد!

با حبّ رياست همه در رأس خطائيد

امّا به خطا هم همگي مير و اميريد

ز آزادگي و حلم چه گويم كه ندانيد

امّا ز تعصب پر و فاقد ز نظيريد

با رنگ و ريا پُست گرفتيد و رئيسيد

الحق كه به اين روي و ريا نيك دبيريد



كمبود شما جملگي از نفس سليم است

در نفس اماره همه با اصل و نقيريد

چون خوي گرفتيد بدان نفس اماره

وز نفس لوامه همه در بانگ و نفيريد

گر چهره نماييد به ظاهر چو يكي ماه

باطن چه نماييد كه دل تيره چو قيريد

اي كاش كه يك لحظه ازين خدعه گريزيد

افسوس كه در پنجه نيرنگ اسيريد

شاداب چرا جمله به حطام جهانيد

بيهوده چرا خرّم و سرسبز و نضيريد

فارغ چه نشستيد كهدر چرخش اين چرخ

يكچند نپائيد اگر بَدرِ منيريد

ديدست بسي را چو شما گيتي غدّار

افكنده يكي ماهي خُردي به غديريد

تالاب نه تاب آرد اگر ابر نبارد

با تابش خورشيد برين خاك بميريد

ما منّت دونان نكشيم اَر نبود نان

تعظيم حرامست شما را كه حقيريد

منعم چه نماييد ازين جمله كه گفتم

شايسته اين ذمِ و سزاوار و جديريد

كوچكتر از آنيد كه با نام بگويم

اي واي مديران كه بر اين ميز اسيريد!



مصطفی فیض

برچسب‌ها: ,